از دغدغههای این روزها
یک. این روزها یکی از دغدغههای اصلی من این است که در ارتباطاتم قوی باشم. متاسفانه قوی نیستم. متاسفانه بلد نیستم. البته الان خیلی تلاش میکنم بهتر از قبل باشم. کاش سالهای پیش داشتن رابطهی خوب را میدانستم. میفهمیدم روابط باید به چه شکل باشد. شناخت کافی از خودم می داشتم. متاسفانه از بعضی روابطم با دیگران خیلی خیلی آسیب دیدم. امیدوارم حداقل مهرسا و مهراد عزیزم اینگونه نباشند. البته گاهی فکر میکنم آنها خیلی از نظر فکری جلوتر از من هستند. میدانم که میگویم. باهوشتر از من هستند.
دو. این روزها واقعا دوست دارم همسرم انتقالیش درست شود و به شهرستان بیاید. گاهی دوست دارم مثل بقیه آدمها زندگی بکنم. منظورم اینه دیگه خانه خودمان باشیم. واقعا اینکه میگویند «هیچجا به خانه خود آدم نمیشود» راست میگویند.
سه. این روزها خیلی گریه میکنم. با دلیل و بیدلیل. گاهی حتی جلوی دیگران اشکم سرازیر میشود. از این موضوع خیلی ناراحتم که حتی جلوی دیگران نمیتوانم خودم را کنترل کنم.
- ۰ نظر
- ۲۲ آذر ۰۳ ، ۱۳:۱۳