یادداشت شماره صد و سی و سه
سه شنبه، ۲۵ تیر ۱۴۰۴
برای فرش کردن مسیرت
گنجشکها
از روی عادت نمیخوانند
سرودی دستهجمعی را تمرین میکنند
برای خوشآمد گفتن
به تو
باران برای تو میبارد
و رنگینکمان
ایستاده بر پنجهی پاهایش
سرک کشیده از پسِ کوه
تا رسیدن تو را تماشا کند
نسیم هم مُدام
میرود و بازمیگردد
با رؤیای گذر از درز روسری
و دزدیدن عطر موهایت!
زمین و عقربه ساعتها
برای تو میگردند
و من
به دورِ تو!
“یغما گلرویی“
- ۰۴/۰۴/۲۵
نگ بود