از مصائب دوقلو بزرگ کردن (۱)
سه شنبه، ۴ مرداد ۱۴۰۱
همه خوابیدهاند. دوست دارم چند خطی بنویسم و بعد آن را در وبلاگم منتشر کنم سپس با خیال راحت بخوابم. از صبح که از خواب برمیخیزم تا شب نمیدانم زمانم چطوری سپری میشود. در طی روز خیلی کم پیش میآید استراحت کنم. همیشه هم به خودم فحش میدهم آب و دونت کم بود دوقلو اوردنت برای چی بود. همه هم سن سالانم الان دارند برای خودشان عشق دنیا را میکنند. به سفرهای مختلف میروند. یا حداقل یک دانه بچه دارند و راحت به امور بچه میرسند. بهترین تفریحات و بهترین حال خوب را دارند. تو هنوز داری آه و ناله میکنی کمرم درد میکند. کف پایم درد میکند از بس صبح تا شب سرپایم و فلان. گرچه دوست ندارم و درست هم نیست آه و نالههایم را هم بر همگان آشکار کنم ولی بدانید و آگاه باشید دوقلو بزرگ کردن از سختترین کارهاست. در این راه فقط باید صبور باشید و به نیروهای غیبی امیدوار! آگاه باشید خدا در همه حال با صابران است.
۰۱/۰۵/۰۴