در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

به گمان خیلی‌ها من یک آدم جامعه گریز هستم. آیا حرف‌شان درست است؟ بله یا خیر؟ هم بله و هم خیر. هم می‌توانم بگویم یک آدم جامعه گریز هستم و هم یک آدم اجتماعی. هم ساعت‌ها دلم می‌خواهد با تنهایی خودم حال کنم و هم دلم می‌خواهد با آدم‌های جدید معاشرت داشته باشم. این نه به خودی خود بد است و نه خوب. نه آدم بدی هستم و نه آدم خوب. فقط گاهی دلم می‌خواهد این خود بودن را کمی برای خودم تعریف کنم. حتا گاهی وقت‌ها شک می‌کنم آیا به اندازه کافی به خودِ واقعی‌م پرداخته‌ام یا خیر. آیا می‌توانم خود‌ِ واقعی‌م را به شکلی به دیگران بشناسانم که آدم خوب مطلق یا بد مطلق باشم یا خیر. و دیگران تا چه حد منِ واقعی را شناسایی می‌کنند. 

به هر حال ما آدم‌ها با نقاب قشنگ‌تر هستیم. خوب بودن یا بد بودن یا اجتماع گریز بودن و اجتماعی بودن و هر نقاب دیگر را مثل یک دلقک خودمان به چهره می‌زنیم و باز هم این قضیه هیچ ربطی به این ندارد که شما می‌خواهید چگونه باشید و چگونه خود را به دیگران بشناسانید. مهم این است این نقاب تا حد امکان به خود واقعی‌تان نزدیک‌تر باشد.

من خودم هستم ! همانی که هرگز پشت هیچ نقاب‍‍ی پنهان نمی‌شود ! آدمها چه خوششان بیاید چه نیاید من از دنیای خودم بودن بیرون نمی‌آیم . رفتار من هم قد و قواره‌ی شخصیتم است و به تنِ احساسم زار نمی‌زند و آسمان دنیای من فقط یک رنگ دارد !

و در یک کلام، هر وقت خودت عالی بودی اون وقت قضاوتم کن. قاضی فقط خداست.
 

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت