در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

...

يكشنبه‌، ۳۰ خرداد ۱۴۰۰

زیادی خوش‌بین و گاهی هم بدبین هستم.

  • یک من

کاش زود بزرگ شوند

يكشنبه‌، ۱۶ خرداد ۱۴۰۰
شب است. همه‌جا را سکوت فراگرفته است. خانه تاریک است.  همه در خواب ناز به سر می‌برند. راستش اولین بار است خانه مادر همسر اینقدر سکوت برقرار است. بیشتر مواقع بعد از این‌که بچه‌ها می‌خوابیدند هرکدام سرهامان را در گوشی می‌کردیم و با گوشی‌مان سرگرم بودیم. حالا که همه خوابیده‌اند دلم می‌خواهد بیشتر فکر کنم.  به اتفاقات این یکی دو ساله‌ی اخیر. به مادر بودنم فکر کنم. 
حدود یک سالی هست که مادر شدن را تجربه می‌کنم. مادر شدن واقعا شیرین است. هیچ طعمی را به شیرینی مادر شدن/مادر بودن/مادری کردن سراغ ندارم. دلم می‌خواهد بچه‌ها که بزرگ‌تر می‌‌شوند بیشتر به نیازهایشان توجه کنم. خدا را شکر، خانواده همسر واقعا تا الان ما را تنها نگذاشته‌اند. همیشه بوده‌اند. هوایمان را داشته‌اند. در شرایط سخت پشت و پناه‌مان بوده‌اند. امیدوارم باز هم سایه‌شان بالا سرمان باشد. وقتی در شرایط سخت قرار می‌گیری، به وجود یک بزرگ‌تر بیشتر نیاز پیدا می‌کنی. 
دوقلوها واقعا از آدم انرژی می‌گیرند. مدام باید پوشک‌شان را عوض کنی.  باهاشان بازی کنی، بهشان غذا بدهی(غذا را باید به زور به خوردشان بدهی)،  خسته‌شان کنی تا برای خواب آماده شوند.  گفتنش به حرف آسان است.  فکر کن برای هر کدام باید چه مراحل پیچیده‌ای را بگذرانی. می‌گویم باید هفت خان رستم را بگذرانی.  
حالا که به اینجا رسیدم می‌خواهم اول به خودم یک خسته نباشید بگویم که تا همین‌جا آمده‌ام. چرا که فکرش را هم نمی‌کردم بتوانم از پسش بربیایم. خیلی جاها را نفس نفس زده‌ام.  خیلی سخت تلاش کرده‌ام خودم را به اینجا رسانده‌ام.  فقط دلم می‌خواهد بگویم کاش این تلاش‌ها ادامه‌دار باشند و زود جا نزنم.  زود خسته نشوم.  دیگر باید بروم بخوابم.  برای امشب بس است.  
  • یک من

این روزها

جمعه‌، ۱۴ خرداد ۱۴۰۰

یک. کتاب موفقیت در زندگی یا مدرسه تالیف علیرضا سراجیان را دیشب تمام کردم. واقعا مطالب خوبی در آن گنجانده شده بود. از سیستم نظام آموزشی صحبت کرده بود که ناکارآمد است و آن‌طور که باید و شاید مفید نیست. برای درک بهتر موضوع در بخش‌های مختلف کتاب سوالاتی مطرح کرده بود که به آن سوالات پاسخ داده بود.  مثلا سوالاتی که در کتاب مطرح شده این‌ها هستند:  مدرسه از من چه چیزی ساخت،  مدرسه چیست، برای بهتر شدن چه باید کرد، مشکلات،  آفت‌ها و کمبودهای نظام آموزشی چه چیزهایی هستند،  آسیب‌شناسی کرده بود و راه‌حل را مطرح کرده بود.  در آخر کتاب هم اشاره کرده بود که اگر می، خواهیم جامعه‌ای در صلح و آرامش داشته باشیم،  بهتر است امروز بذرهای آن را بکاریم و فضای جامعه را برای رشد همه‌جانبه کودک مهیا کنیم.  


بخش‌هایی از کتاب: 

مدرسه مکانی است که ما می‌آموزیم، چگونه زندگی ایده آلی برای خودمان بسازیم، نه این که منتظر باشیم زندگی ایده‌آلی به ما داده شود. مدرسه ما را خلاق‌تر می‌کند، به ما می آموزد چطور با دیگران ارتباط برقرار کنیم، عزت نفس و اعتماد به نفس ما را بالاتر می برد. مدیریت مالی، زمان و بحران را به ما می آموزد، کمک می‌کند ما بتوانیم چرایی زندگی خود را بیابیم و برای آن گام برداریم و با استعدادها و توانمندی های خود آشنا شویم. ما را با مهارت هایی که لازمه ی زندگی کردن است آشنا می‌کند. 


اگر به دنبال پیشرفت و موفقیت خود، فرزندانمان و جامعه هستیم، پیشنهاد دارم نگاهی متفاوت تر و عمیق تر به مدرسه و نظام آموزشی داشته باشیم و مسئولیت خود را در هر جایگاهی که هستیم، بپذیریم و بیاییم در ابتدا باورهای خودمان را نسبت به آموزش تغییر دهیم، تا در نهایت، بتوانیم آن تغییراتی را که به دنبالش هستیم، در جامعه ببینیم.


مدیریت دانش یعنی این‌که ما هر چه که می خواهیم را یاد بگیریم؛ در این صورت شاید حجم مطالب، کم به نظر برسد؛ اما آن را درک کرده ایم و در آن زمینه، تخصص داریم.


معلم یکی از مهم‌ترین عنصرهای نظام آموزشی می باشد. این معلم است که محتوای کتاب را ساده تر و قابل هضم می کند. اوست که ارزش‌های زندگی را به بچه‌ها نشان می‌دهد، مهارت‌های زندگی را آموزش می‌دهد، از داشتن هدف و در مورد لذت بردن از زندگی به آن‌ها می‌گوید. معلم باید به نیاز بچه‌ها توجه کند، احساسات هرکدام را درک کند، برای هر کدام از بچه‌ها، فردی قابل اعتماد باشد، آن ها را با هم مقایسه نکند، به دانش آموزانش شوق و انگیزه بدهد، آن‌ها را تحسین کند نه این که آن‌ها را وارد رقابت کند و بکوشد تا دانش‌آموزانش ساکت‌ترین بچه‌های مدرسه باشند و بهترین نمرات را بیاورند. او می‌تواند خلاق بودن را در آن ها رشد دهد، تفکر انتقادی را جایگزین «همین که می‌گویم را بنویس» کند. این ویژگی‌های فردی که بیان کردم، نام بهترش تسهیلگر است تا معلم.

معلم کسی است که صرفا علم می آموزد؛ اما تسهیلگر کسی است که به رشد همه جانبه فرد، بها می دهد کسی که باید و نباید تعیین نمی‌کند، برای بچه ها شغل در نظر نمی گیرد، به آنها کمک می کند تا دنبال علایقشان بروند و از زندگی خود لذت ببرند و شاد باشند.

دو. این روزها بیشترین وقتم را با دوقلوهایم می‌گذرانم.  بزرگ شدن‌شان را شاهد هستم. این که هر روز می‌گذرد و می‌بینم چطور رشد می‌کنند و یاد می‌گیرند برایم به شیرینی قند است. کاش من هم بیشتر در کنارشان یاد بگیرم.  یاد بگیرم مادر صبورتری باشم.  و توانمندی‌هایم را بیشتر کنم. 

  • یک من

کمی بعد از تولد دوقلوها

چهارشنبه‌، ۵ خرداد ۱۴۰۰

یک. این روزها حالم بهتره. مخصوصا کمی بعد از تولد دوقلوها. داشتم افسردگی بعد از زایمان می‌گرفتم. حوصله هیچ‌کس را نداشتم. بعضی مواقع حوصله خودم را هم نداشتم. چه رسد به دیگران. دیگرانی که حس می‌کردم دیگر در زندگیم زیادی‌اند. حتی بعضی مواقع در دلم می‌گفتم کاش هیچ‌وقت دوقلو‌ها به دنیا نمی‌آمدند. دو دقیقه از این حرف‌ها نمی‌گذشت که پشیمان می‌شدم و از خدا طلب بخشش می‌کردم و از خدا می‌خواستم من را ببخشد بابت اینکه این حرف‌ها را در روح و جانم می‌پروراندم.  

دو.  جز دسته سخت جانان دسته‌بندی می‌شوم. نمی‌دانم برای این باید بخندم یا گریه کنم. سخت جان بودن نه به خودی خود خوب است و نه بد. می‌توانم بگویم حتی بیشتر، سخت جان بودن به مراتب خیلی بهتر از ریقو بودن است. حال و حوصله ندارم بیشتر از این توضیح دهم. 

سه. این روزها مدام درگیر قالب عوض کردن هستم. مدام قالب عوض می‌کنم. هیچ قالبی راضیم نمی‌کند. قالب فعلی را بارها و بارها عوض کرده‌ام.  ولی آن هم راضیم نمی‌کند. در این شکی نیست که یک کمال‌گرا هستم و هیچ‌چیز راضیم نمی‌کند.  می‌خواهم بگویم حتی این قالب هم باید عوض شود.  ولی نه.  کاش دیگر این قالب را عوض نکنم.  خسته شدم از این‌که قالب را تندتند عوض می‌کنم.  دست آخر هم،  همان هم، من را راضی نمی‌کند. 

چهار. دوباره دارم با دوقلوها بزرگ می‌شوم. این بزرگ شدن به گمانم از آن نوع بزرگ شدن‌ها نیست که همراه رشد جسمی باشد. به گمانم این بزرگ شدن،  رشد عقلی را در پی دارد.  و شاید هم رشدی همه جانبه باشد.  

  • یک من