در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

این روزها

سه شنبه‌، ۱۵ تیر ۱۴۰۰

دیروز بچه‌ها را بردیم پارک..  پارک آنقدر خلوت بود که به راحتی می‌توانستند سوارِ سرسره شوند. فقط حیف که تاب نداشت. بهشان یاد می‌دادیم چطور از پله‌ها بالا بروند و چطور سُر بخورند و کِیف کنند. آنقدر راه رفتند و حال کردند که وقتی آمدیم سوار ماشین شدیم از شدت خستگی بیهوش شدند. سر راه رفتیم نون و گوجه و چند تا چیز دیگر گرفتیم و آمدیم خانه. شب املت درست کردم و زود دوباره از شدت خستگی خوابیدند. 

و من هم خوشحالم از اینکه بُردیم‌شان پارک. کیف کردند و کلّی از خودشان خوشحالی نشان دادند.  از این ور به آن ور می‌رفتند بدون آنکه محدودیت داشته باشند. بدون آنکه مُدام بهشان بگویم به این دست بزنند یا نزنند. به اینجا برو و آنجا نرو. و کلّی محدودیت دیگر که برای‌شان در نظر گرفته بودیم.  

  • یک من

نامه به کوچولوهایم

پنجشنبه‌، ۳ تیر ۱۴۰۰

سلام دو قلوهای عزیز، 

خوشحالم از این‌که فرصتی پیش آمد تا بتوانم دوباره برای‌تان نامه بنویسم. الان که دارم برای‌تان می‌نویسم، شما خوابیده‌اید و من هم دارم برای‌تان مینویسم. می‌بینید شیطون‌های مامان، عملا وقتی شما بیدارید نمی‌توانم بنویسم و یا با گوشیم کار انجام بدهم. وقتی شما بیدارید به کارهای روزانه هم نمی‌رسم. چه رسد به فعالیت‌های دیگر.  دوست دارم از طریق نامه‌نگاری خیلی از حرف‌هایم را برای‌تان بنویسم. 

این روزها که شما دارید قد می‌کشید و بزرگ می‌شوید و من هم دارم قد کشیدن و بزرگ شدن‌تان را تماشا می‌کنم،  این روزها که زندگی را با شما دارم به گونه‌ای دیگر تجربه می‌کنم، این روزها که بیشتر از همیشه متوجه یک اصل مهم در زندگی شده‌ام و خودم هم تازه دارم آن را کـشف می‌کنم این است که هرروزتان با دیروزتان فرق داشته باشد.  

این اصل را اگر مثلا چند سال پیش می‌دانستم، شاید در زندگی به گونه‌ای دیگر می‌بودم.  شاید آنقدر خودم را وقف کار می‌کردم که دیگر دچار روزمرگی نمی‌شدم.  هرروز کاری متفاوت از دیروز انجام می‌دادم تا هم خودم را سرگرم و مشغول کار می‌کردم،  و هم مهارتی و یا کاری یاد می‌گرفتم که به درد الانم بخورد.  منظورم از مهارت داشتن زبان یادگرفتن نیست یا حرفه‌ای که بتوانم ازش پول دربیاورم. مثلا کاش می‌توانستم خیاطی گلدوزی چیزی بلد می‌بودم تا لباس‌های بچه‌ها را خودم می‌دوختم،  بدون آن‌که بخواهم برایش هزینه کنم.  البته من یک کار تمام وقت دارم.  معلمی هستم که این روزها دغدغه اصلی‌م نوشتن طرح درس واقع‌گرایانه برای دانش‌آموزان سال آینده‌ام است.  البته اگر کرونا بگذارد و همه به کلاس بروند. بگذریم.

داشتم می‌گفتم شاید این جمله را حتی سال‌ها بعد که مثلا کلاس هفتم شدید با یک خط خوش و خوانا به دیوار اتاق‌تان قاب کردم،  تا هرروز جلوی چشمان‌تان باشد و آن را سرلوحه کارتان قرار دهید. 

  • یک من