در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

سلام همسر عزیزم.

این روزها که حال دلم خوب نیست و با هر حرفی در هم می‌شکنم، دوست داشتم و با تمام وجود دلم می‌خواست جوری دیگر می‌بود. مخصوصا از لحظه‌ای که بچه‌ها متولد شدند. همیشه دلم می‌خواست تا دو سالگی بچه‌ها بتوانم به حد کفایت مادری خوب برایشان باشم. نبودم. نه مادر خوب و نه همسری خوب برای تو. تویی که انتظار داشتم همیشه در کنارم می‌ماندی و آنقدر دوستم می‌داشتی که همه‌ی اینها را با صبوری به من یاد می‌دادی. یاد می‌دادی باید صبورتر می‌بودم. راستش من صبور نیستم. این را از وقتی فهمیدم که باهات ازدواج کردم. تو هم صبور نبودی و حالا دارم می‌بینم بی‌گذشت‌ترین موجودی را که حتی از کوچکترین مسائل هم نمی‌گذرد. راستش دیگر نمی‌خواهم حرف اضافه‌تری بزنم که دوباره به هر دوتایمان که اوضاع را از این بدتر بکنم. فقط این را بدان که روزها اینگونه باقی نمی‌ماند. نه برای من. نه برای تو.

  • یک من

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی