در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

بدم می‌آید، وقتی کاری را انجام می‌دهم، طرف مقابلم فکر می‌کند، از روی سادگی آن کار مورد نظر را انجام می‌دهم. بدم می‌آید، وقتی حرفی را می‌زنم، طرف مقابلم فکر می‌کند، از روی سادگی آن حرف را می‌زنم. و لابد چیزی از پیرامونم و اطرافم سرم نمی‌شود که آن حرف یا کار مورد نظر را انجام می‌دهم. و با نگاه عاقل اندر سفیه‌شان می‌خواهند بهت بگویند که تو چقدر پخمه‌ای، یا یک لبخند می‌زنند و می‌خواهند با همان لبخند بهت بگویند تو چیزی حالیت نیست. 

اتفاقا بزرگوار، خیلی هم خوب حالیم می‌شود و خوب متوجه می‌شوم. می‌فهمم خیلی چیزها را. خیلی هم آدم‌های مریضی هم مثل تو را خوب می‌شناسم. همه‌تان را دیگر از بر هستم. جنس نگاهتان، حرف‌تان، کارهاتان را که همش برای من هم سوال است. ولی چه می‌شود کرد؟  دنیاست و در این دنیای لعنتی آدم‌هایی شبیه تو زیاد است و باید سعی بکنم و یاد بگیرم شبیه تو نباشم.  شبیه تویی که مخ آدم را شُست‌و‌شو میدهی و لابد انتظار داری همه مثل تو باشند. همه شبیه تو به آن کار نگاه کنند. 

کاش با نگاهمان، حرفهامان، کارهامان، حتا لبخندمان کسی را آزار ندهیم. کاش...  کاش با تدبیر بیشتری به مسائل و زندگی‌مان دقت نظر می‌داشتیم. کاش خودمان را کمی بیشتر دوست می‌داشتیم.  کاش اینقدر که به حرف‌ها و کارهای دیگران توجه می‌کردیم و از آن یک غول برای خودمان می‌ساختیم، به حرف‌ها و کارهای خود هم توجه می‌کردیم.  

  • یک من

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی