در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

من از آن روز که در بند توام آزادم

سه شنبه‌، ۱۵ شهریور ۱۴۰۱

یک. این روزها فقط به هر بهانه‌ای چنگ می‌اندازم تا زحمت‌های چند‌ساله‌ام را بر باد ندهم. هرچند که من مدت‌هاست متوجه شده‌ام هر چه برای این مرز و بوم زحمت بکشی فایده‌ای ندارد که ندارد! چقدر ورق پاره‌ها را برای رتبه‌بندی زیر و رو کردم تا بتوانم پولش کنم و به هرحال حق این بچه‌هایم را بدهم. آخر هم نمی‌دانستم شماره نامه‌ها و تاریخ همایش‌ها را کجا بزنم و منی که می‌خواستم فقط زود تمام شود فقط به این علت که خسته شده بودم. هیچی دیگه. آخرش همایش‌ها را هم نزدم. البته که فدای سر خودم و بچه‌هایم. به درک که اصلا نزدم. می‌زدم هم فرقی نمی‌کرد. مگر چقدر می‌خواهند به حقوق اضافه کنند؟ بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ تومن. دیگر مهم نیست. مهم این است که فعلا دیگر نمی‌خواهم بهش فکر کنم. دیگر دوست ندارم ذهنم را برای این‌طور چیزهایی هم درگیر کنم. 

دو. خانوم مدیر فرموده‌اند برایشان ویدیویی بفرستم از تدریس خودم تا ببینند آیا می‌توانند من را در آن سمت قرار بدهند یا نه. می‌گفت تو نمی‌توانی. آن سال‌ها کلی شکایت داشتی و فلان و بهمان. کلی حرف زدیم در این زمینه. هرچند که همسرم می‌گوید قلاب سنگ است و بیخود وقتت را تلف نکن، اما می‌خواهم امتحانش کنم. شاید ایندفعه توانستم و من پر از ایراد توانستم و این دفعه تدریس بهتری از خودم ارائه دادم. 

سه. این روزها آنقدر کارهایم به هم گره خورده که فقط می‌خواهم زود تمام شود. 

  • یک من

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی