در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

در حوالی من

یادداشت‌های یک عدد من

۲۰ مهر است. الان باید سرِ کلاس می‌بودم. باید مثل سایرِ همکاران در نرم‌افزار شاد بیشترِ وقتم را می‌گذراندم؛ یا سرِ کلاس با شاگردانم می‌بودم و برای آن‌ها تدریس می‌کردم. امسال با دوقلوها سرگرم هستم. مرخصی بدونِ حقوق گرفتم که از دوقلوها محافظت کنم، باهاشان بیشتر وقت بگذرانم. دو ماه دیگر، تولد یک‌سالگی‌شان را باید جشن بگیریم. آیا تا دو ماه دیگر این کرونا تمام خواهد شد که ما بتوانیم جشن بگیریم؟ تا کِی این کرونا ادامه دارد؟‌ چقدر دیگر باید صبر کنیم تا بتوانیم کرونا را شکست بدهیم؟

واقعا این روزها دیگر خسته‌کننده شده است. دیگر طاقت‌مان دارد به سر می‌آید. دیگر نمی‌دانم باید چه گفت به افرادی که همین‌طور بی‌هوا به مسافرت می‌روند، به شمال می‌روند و خودشان را در الویت همه‌چیز قرار می‌دهند بدون آنکه فکر کنند و کمی به خودشان زحمت بدهند و ...

 

  • یک من

شب است و در میانِ تاریکیِ خانه دارم تایپ می‌کنم. دارم به این فکر می‌کنم چه چیز هیجان‌انگیزی در میانِ شب است که وادارم می‌کند از خوابِ نازم بزنم و بنویسم. فکر می‌کنم، فکر می‌کنم، و فکر می‌کنم. من از قدیم‌الایام نوشتن را دوست داشته‌ام.

از قدیم‌الایام دوست داشتم مداوما یک‌جا بنشینم و بنویسم. بنویسم از خودم که در همه شرایط می‌خواسته‌ام بنویسم و نشد که بشود. اما این‌بار گویا فرق می‌کند. این بار دارم به نوعی خود را مجبور می‌کنم بنشینم گوشه‌ای و بنویسم. بنویسم که چقدر برای این دوقلوهام جان می‌دهم. چقدر زندگی در کنارشان شیرین است. چقدر زندگی را با بهانه و بی‌بهانه بیشتر‌تر دوست می‌دارم. چقدر زندگی و معنای زندگی برایم متفاوت‌تر شده است. چقدر به زندگی‌مان معنا بخشیده‌اند.

این‌بار می‌خواهم از خودم بنویسم. از خودم و زندگیم. از این دو عزیز نازنین و هزاران چیز دیگر.

 

  • یک من

منِ در حالِ شکل‌گیری

جمعه‌، ۱۸ مهر ۱۳۹۹

می‌خواهم خودِ واقعی‌م باشم. می‌خواهم خودِ خودم باشم. خودی که به نظر می‌آید باهاش قهر بوده‌ام. حالا وقتش است این منی که سال‌ها بهش بی‌توجهی شده را دوباره در خودم پیدا بکنم. بله عزیزان. درست شنیدید می‌خواهم منی جدید که خودم را در آن سال‌ها گم کرده بودم را پیدا بکنم. این منِ جدیدِ درحالِ شکل گرفتن را قطعا بیشترتر دوست خواهم داشت. 


در یلداهای بی نهایت هر روزمان

آنقدر به دنبال

آرزوهای گم شده ی خودمان گشتیم

که روزهایمان

به کوتاهی نگاهمان شد!

آرزویم ماندگاری یلدا

در نگاهت است؛

نه فقط در شب هایت

  • یک من